بررسی آرای هشام شرابی

مقدمه

هشام شرابی درسال ( 1927 )در فلسطین به دنیا آمد.او کودکی خود را در یافا و اکره‏ گذراند. در دانشگاه امریکایی بیروت تحصیل‏ کرد و در سال ( 1947) در رشته­ی فلسفه در مقطع لیسانس‏ فارغ التحصیل شد. در سال (1949) مدرک‏ فوق لیسانس خود را در فلسفه و در سال‏( 1953) مدرک دکتری تاریخ و فرهنگ را از دانشگاه شیکاگو دریافت کرد. شرابی پس از اتمام لیسانس با ورود به‏ حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه پای به عرصه فعالیت سیاسی گذاشت. تحت تأثیر رهبر کاریزمایی آن آنتون سعاده قرار گرفت. شرابی حین تحصیل در آمریکا بنا به دستور سعاده در سال(‏ 1949 ) به سوریه بازگشت و فعالیت خود را با حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه‏ از سر گرفته،سردبیری ماهنامه این حزب با نام الجیل الجدید(نسل نو) شد.

دولت لبنان همان سال حزب سوسیال ناسیونالیست را سرکوب، بیشتر اعضای آن را زندانی و سعاده را اعدام کرد. شرابی پس از فرار به اردن، برای ادامه تحصیلات به امریکا بازگشت . و به تدریس‏ تاریخ در دانشگاه جورج تاون مشغول شد و تنها پس از یازده سال به استاد تمامی‏ رسید.

شرابی تا سال­ها چنانکه خود می‏گوید در«سکوت در تبعید» به سر برده‏ به نوشتن و انتشار مطالب به زبان انگلیسی صرفا برای انجام وظائف دانشگاهی‏ اشتغال داشت. وی را متاثر از متفکران مختلفی از مارکس، ویر تا فرید می دانند.که البته حضور اندیشه­های لیبرال را در کار­های اولیه او و تاثیر اندیشه چپ را در کا­ها متاخر او بیشتر می توان مشاهده کرد.

از فعالیت­های شرابی می­توان سردبیر مجله‏ مطالعات فلسطین که توسط مؤسسه مطالعات فلسطین انتشار می‏یافت، اشاره کرد. وی یکی از بنیانگذاران مرکز مطالعات معاصر عرب در دانشگاه جورج تاون در سال 1975، تنها مرکز آکادمیک خاص برای مطالعه جهان عرب در امریکا بود. او همچنین بنیاد فرهنگی عربیامریکایی و گالری الیف در واشنگتن دی.سی را بنیان نهاد. در سال 1990 مرکز تحلیل سیاسی فلسطین را بنیانگذاری کرد که‏ مؤسسهای در واشنگتن دی.سی.است که به انتشار مقالات، و حمایت از سخنرانی­ها و گردهمایی­های مربوط به منازعه اعراب و اسراییل‏ می‏پردازد. شرابی همچنین مؤسس و رئیس صندوق خیریه اورشلیم، یک‏ سازمان خیریه فلسطینی بود که به دانشجویان فلسطینی کمک هزینه و بورس می‏دهد.

هشام شرابی از متفکران برجسته عرب است که با جسارت نقد و ارائه پیشنهاد به چپگرایان و ناسیونالیست­ها را داشته و از این طریق‏ کوشیده است افق معرفت‏شناسانه جدیدی را پیش روی روشنفکران عرب بگشاید. کتاب‏ وی با عنوانت مقدمه لدراسة المجتمع العربی‏ (درآمدی بر مطالعه جامعه عرب) که در سال‏ 1975 انتشار یافت.اثری پیشگام بود و تأثیری بزرگ بر روشنفکران و مدرسان‏ جهان عرب، به ویژه فلسطینیان، بر جای‏ گذاشت.

او به دو مناسبت، غرب را تجربه کرده است.نخست برای درس و تحصیل علم، که آرزوی آن را در سر می­پرورد. و دوم که از روی ناچاری و برای جست و جوی مکان امن و گریز از قدرت بومی ای که او را تحت پیگرد قرار داده بود.با آن که در شیکاگو هشام شرابی از معرکه درگیری ها و جنایت علیه فلسطینی­ها به دور بود. اما این بعد مکانی او را از کشیدن بار رنج و دردی که نزدیکان او در نتیجه ترور و شکنجه می­کشیدند، معاف نکرد.

سفر نخست شرابی به آمریکا و به طور مشخص دانشگاه شیکاگو به هدف ادامه تحصیل و دریافت گواهی کارشناسی ارشد بود . که در نیمه ماه دسامبر 1947 اتفاق افتاد. این سفر شرابی را به مرحله تازه ای از زندگی وارد کرد؛ برای او این سفر، سفر از نور به تاریکی بود.شرابی هیچ مناسبتی را برای بیان تاسف شدیدش از سفر نخست خود از دست نمی گذارد، زیرا فلسطین را در حالی رها کرد که دشمن اسرائیلی در کمینش نشسته بود. وی در همه کتاب هایش بخشی را در مقدمه یا متن به بیان عدم آگاهی کافی اش از وضعیت کشورش در آن زمان و چند و چون نزاعش با دشمن می­پرداخت .

شرابی از این هم پیشترمی­رود و می­گوید در آن دوره، کشور ما نیاز به کسانی داشت که با اندیشه و سخن از آن دفاع کند. اما جنگ و پیکار مسئولیت غیر روشنفکران بود. کسانی که در انقلاب 1936 نبرد کردند و کسانی که در آینده نبرد می کنند، کشاورزانند ونیاز به متخصص شدن در غرب ندارند. جایگاه طبیعی­اشان همان­جا بود؛ سر همان زمین، اما ما تحصیلکرده­ها، جایمان جای دیگری است. ما در جبهه فکر و نبرد سخت عقل ها مبارزه می­کنیم. شرابی، ترک فلسطین را در حال مبارزه با دشمن، با عدم آگاهی کامل از حقیقت خطر صهیونیسم که در کمینش بود و با شور ملی­اش که به وی اطمینان داده بود، حزب قومی اجتماعی سوری می تواند کشور را نجات بخشد، توجیه می کند. وی بر آن بود که این حزب، فلسطین را آزاد و این ننگ را بر طرف می کند.

وی از خود دو جلد زندگینامه نوشت با عنوان‏ الجمر و الرماد: ذکریات مثقف عربی و کتاب‏ صور الماضی: سیرة ذاتیه که انتشار یافت جزء آثار کلاسیک محسوب‏ می‏شوند و از حیث‏ بی‏پرده‏گویی بی‏نظیرند. کتاب پدرسالاری جدید:نظریهای درباره تغییرات تحریف شده در جامعه عرب در سال 1988[به زبان انگلیسی‏]و در سال 1989 با عنوان النظام‏ الابوی انتشار یافت. این کتاب‏ شیوه بدیلی برای درک جامعه عرب ارائه می‏دهد و تأثیر زیادی بر حلقه‏های‏ دانشگاهی و روشنفکری جهان عرب گذاشته است. اثر هشام شرابی به زبان عربی، که پیوندی انداموار با آثار پیش گفته دارد. کتاب النقد الحضاری للمجتمع العربی‏ 1990.(نقد تمدنی جامعه عرب) است.

مبانی فکری

هشام شرابی با بهره­گیر از رشته­های مختلف علوم اجتماعی نظیر تاریخ، فلسفه، جامعه شناسی، اقتصاد، روان­شناسی و با الهام از مارکس و وبر و فرید با رویکردی عمیقا انتقادی به رهیافت­ها و گفتمان­ها و ساختار­های اقتصادیاجتماعی سنتی و مدرن در جهان عرب پرداخته است. به نظر او مدرنیته که عمزمان در برگیرنده­ی عقل و انقلاب است در رابطه­ی مرکزپیرامون در کشورهای عربی و اسلامی تحریف شده است و تنها به نحوی صوری همان گفتمان­های اقتدارگرایانه و ساختارهای پدرسالارانه سنتی را نوسازی و در واقع بازتولید کرد. در نتیجه ما در این شرایط فرد و نهاد سنتی و مدرن به معنای حقیقی کلمه را نمی­بینیم.

البته هشام شرابی در مواردی با پیش­فرض­های ذهنی خود با اسلام برخورد می­کند. و در مورد اسلام و جریانات فکری اسلامی قدری غیر علمی و غیر واقعبینانه قضاوت می کند.مشکل بسیاری تحصیل کردگان غرب این است که همان ذهنیتی را که در مورد مسیحیت دارند در مورد اسلام نیز به کار می برند. و عملکرد­های مذهبی گروه­های فعال سیاسی و اجتماعی را ریشه­ دار در خود اسلام میینند.

هشام شرابی ریشه مشکلات و مسائل عربی را فرای اسلام مربوط به پدرسالاری و قبیله­گرایی­های دوران پیش از اسلام می­داند . اما از نظر او پس از اسلام همچنان ساختار پدرسالارانه باقی مانده است. مسئله اینجاست که شرابی با دیدی سکولار معتقد است که اسلام هر چند با ایده وحدت زیر پرچم دین مقدس و خدای واحد تفرقه­ها را کم­تر نمود اما مذهب به دلیل ساختارهای تجویزی خود نمی تواند ریشه­های پدر سالاری را از ریشه نابود کند.

البته بر خورد او با مسلمانان کاملا ساده انگارانه نیست و گروه­های اسلام گرا را از هم تفکیک می­کند. او میان اسلام­گرایان سنتی، بنیادگرا، اصلاح طلب و حتی رادیکال تفکیک و تمایز قائل می شود و متفکرانی چون سید جمال اسدآبادی، عبده کواکبی را از سنت گرایان دانسته و از بنیادگرایان نظیر اخوان المسلمین جدا می­کند. اما در نهایت آنها را در یک دسته قرار داده. و با اشاره محدود به روحانیت شیعه، اسلام گرایان را گروهی می­داند که تاثیر به سزایی در جامعه عربی نداشتند که ریشه آن را به جای اینکه شرایط استعماری و استبدادی ببیند تا حد زیای به ضعف خود گفتمان­های اسلام گرایانه نسبت می­دهد.

انتقاد­های شرابی معطوف به همه­ی گروه­ها است . و هدف او نقد گروه­های مختلف تاثیرگذار است. هرچند او خود برای دورهای ناسیونالیستی فعال به شمار می رفت. اما ناسیونالیست­ها را هم برای جدایی از گفتمان جاری در جامعه زیر سوال می­برد. از نظر او روشنفکری به دلیل جدایی از واقعیت چه لیبرال باشد چه مارکسیست چه پست مدرن نقد او ابطر است . و تاثیری ریشهای در جامعه پدر سالار نخواهد داشت.

جریان انتقادی

یکی از جریان­های روشنفکری عربی را جریان انتقادی می­نامند. این جریان با نظریات نصر حامد ابوزید آغاز می­شود. ابوزید با نگاهی هرمنوتیکی با قرآن مواجه می شود. و بیان می­دارد که باید در بستری تاریخی و اجتماعی به تفسیر متن اسلام و خود قرآن پرداخت. در ادامه متفکر دیگر عرب، محمد عابد جابری بر تفسیر فردی و عقلانی از متن های مقدس متمرکز می شود. او این متن ها را از الگوهای تفسیرهایی که بر قرن هشتم مبتنی هستند آزاد ساخته و بر آن نوع از توانایی در تفسیر آنها صحه می گذارد که افراد می توانند به کمک منطق قضاوت شخصی خود اعمال کنند.

جابری در کتاب چهار جلدی خود « نقد عقل عربی » محدوده های ساختاری شیوه های علمی اندیشیدن را مورد بررسی قرار می دهد. آنچه از نظر خودش به عنوان علت اصلی ناکامی پروسه مدرنیزاسیون در جهانی عربی تلقی می گردد. دغدغه اصلي او ايجاد پلي بين سنت عقلاني عربي‎ـ‎اسلامي و سنت عقلاني معاصر غرب است. جابري با تيزهوشي و آگاهي کامل از معناي مدرنيته ‎ـ برخلاف تفکر غالب در بين روشنفکران ايراني مي‎داند . که راه رسيدن به مدرنيته نه در نفي سنت و‌گذار بدون آن به مدرنيته، که «نقد سنت» و پالايش آن و سپس‌گذار به مدرنيته همراه با آن است.

جابری در آثار خود نسبیت و وابستگی به متن را در میراث فرهنگی که برای اعراب باقی مانده است نشان می دهد و به این نتیجه گیری می رسد که آنها نمی توانند هیچ گونه سرمشقی برای جهان مدرن ارائه دهند. در عین حال او این مجادله را رد می کند . که گویا تلاش فردی به سوی خردگرایی، اعتراض و نقد «مخدرهای وارداتی از غرب اند » و فقط باعث ضعف جهان اسلامی می شوند.

از نظر خود شرابی جابری با حفظ فاصله­ی میان خود و سنت­گرایی اسلامی، دانش­پژوهی جاری غربی و تاریخ­گرایی مارکسیستی در آثار خود به بررسی جامعه عرب پرداخته است. که در رسیدن به چنین شیوه­ای به طور عمده متاثر از همان اقتدرگرایی است که می­خواهد خود را از آنها جدا کند. اما نکته اینجاست که او با عاریه­گیری مفهومی یا تابعیت تحلیلی از چشم اندازهای بیرونی دانش غربی به تحیل و نقد می­پردازد.

محمد آرکون از دیگر متفکران برجسته عرب است. به نظر ارکون، انديشة اسلامي هنوز در منظومة فکري سده‌هاي ميانه زيست مي‌کند . و به پيش‌فرض‌هاي معرفتي آن تکيه دارد و ارزش‌هاي اخلاقي و ديني را به صورت جزمي درهم آميخته و سوداي انتشار آن را دارد. و به گونة تئولوژيک مسلمان را برتر از غير مسلمان مي‌داند. زبان و نيز معناي سخن خداوند را که از سوي فقيهان و با فرايندهاي بشري فهم شده، مقدس مي‌داند و عقل را الهي و داراي بنياد هستي‌شناسانه مي‌خواند که آن‌را وراي هرگونه تاريخمندي قرار مي‌دهد. او قرآن را با معيار نقد تاريخي تطبيقي و تحليل زبانشناختي و تأمل فلسفي دربارة توليد معنا و تحولات معنا و گستره‌هاي آن و زمينه‌ها و شرايط ظهور و زوال معنا مي‌سنجد . و معتقد است که با اين شيوه مي‌توان انديشة ديني را به طور کلي نوسازي کرد.

به نظر ارکون جامعه عرب بايد زمينة نو و وسيعي از ادراک عقلاني را براي فکر و انديشه فراهم آورد که به طور شايسته خصايص اسلام و مدرنيسم را يکجا دارا باشد. يعني مراکز مهم تفکر که از طرف سنت مقدس هبه گرديده ولي خالي از ضعف نيستند. بسيج شوند. و هم‌چنين با اشتباهات و افسانه‌سازي‌ها، قطع رابطه شود و بدون قيد و شرط تمام نتايج تئوريک و عملي شناخت علمي تضمين گردد و در عين حال در جهت تجديد ارزش‌هاي گذشته پرافتخار و انجام تعهداتي که در زمان حاضر حتي در جهت معرفت‌شناسي علمي خواسته شده است . مراقبت و کوشش به عمل آيد.

پس از این سه تن از متفکران انتقادی عرب هشام شرابی از مهمترین منتقدان جامعه و فرهنگ عربی است.

او علاوه بر اینکه اسلام­گرایان را نقد می­کند . سایر روشنفکران عرب از جمله متفکران پست مدرن و چپ رانیز به نقد کشیده . و مشکل جامعه عرب را ریشه در فرهنگ عرب به صورت کلی می داند. این در حالی است که اوزید و آرکون تمرکز خود را بر دین به عنوان عنصر بنیادین جامعه عرب گذاشته بودند . ولی شرابی علاوه بر اسلام نقش روشنکران. زبان عربی. دولت­های مستبد و ساختار قبیله­ای جامعه­ی عرب را نیز در نظر می گیرد.

هشام شرابی نیز مانند این متفکران به تغییر جامعه­ی عرب به مانند غرب اعتقادی نداشت. بلکه از منظر او نیز باید اعراب با توجه به شرایط تارخی خود دست به عمل زده . و با ارتباط با توده­ی مردم فرهنگ خود را اصلاح کنند.طبق گفته­های هشام شرابی تعداد زیادی از روشنکران عرب تحصیل کرده ی غرب هستند . اما جهت گیری های فکری و زبانی اساسیشان تغییر نیافته باقی مانده است.

او عده­ای از منتقیدین رادیکال عرب مانند جابری را می ستاید و آنها را در مقابل روشنفکران غربزده قرار می دهد. اما خود این منتقیدین که اکثرا در غرب زندگی می کنند را بیشتر می توان روش شناس نامید . زیرا آنها بیشتر درگیر ارتقا بخشیدن به یک رهیافت انتقادی بوده­اند . تا تدبیر و ابداع یک تئوری بدیع. بنابر این آنها نظریه­ای برای فهم این جامعه تولید نمی کنند . بلکه عمل نقد آنها تنها عملی منفی است.

اما از نظر هشام شرابی خود نقد  نیز با مشکلاتی مواجه است. منتقدین جدید با مقاومت و پایداری کدها و مقوله­های غربی روبرو هستند. از نظر او در واقع هیچ راهی برای دور زدن غرب وجود ندارد . غرب «دیگری» آشتی ناپذیری است که آنها درصدد متلاشی کردن و غلبه یافتن بر آن هستند . ولی او دائما به  «فرهنگ مرجع» برمی­گردد و خود را به مثابه امر معتبر و کاآمد جلوه می­دهد. مشکل دیگر ترجمه و انتقال است. از نظر او هر زبان قالب­ها فکری را می سازد و با تاریخ و آگاهی جامعه پیوندی نردیک دارد. به این صورت ترجمه یک تئوری که در یک محدوده زبانی قابل درک است به زبان دیگر به مشکلاتی مواجه است.

اما نقد هشام شرابی به خود او نیز متوجه می­شود. شرابی نیز متفکری بود که بیشتر دوران حرفه­ای خود را در غرب گذراند. و در نقد و نظر خود از نظریه­های غربی استفاده کرد. البته خود او به این مسئله اشاره میکند . که یکی از مشکلات متفکران غرب نشین این است . که نوشته ­های آنها نه تنها به فرهنگ و جامعه­ی خود آنها بلکه به زندگی و بقای حرفه­ای در محیط­ای بیگانه نیز مربوط می­شود. به طور حتم این مسئله­ای بوده است . که خود شرابی آن را تجربه کرده بود. و با وجود ارتباطاتی که با روشنکران عرب خصوصا فلسطین داشت . و فعلیت­هایی که در آن منطقه انجام داد. باز نتوانست در دوری از کشور خود جز به قشر نخبه نفوذ کند.

تفکرات شرابی

کشورهای عربی و غرب

هشام شرابی از رابطه میان غرب و شرق ، دورنمای سیمای توطئه­ای مستمر ضد شرق را به دست می دهد. زیرا امپریالیسم و استعمار و صهیونیسم در نگاه شرابی، حلقه­هایی از یک زنجیره از توطئه­ها است که غرب بر ضد شرق به راه انداخته است. به نظر شرابی استعمار دو وجه دارد. یکی آشکار و هویداست که در استیلا به مدد قدرت و ارتش و سرکوب تجسم می­یابد . که استعمار مستقیم است و یک نوع استعمار غیر مستقیم.

هشام شرابی میان «کشورهای مستعمره» و «کشورهای وابسته» تفکیک می نهد.  لیبی و الجزایر را در گذشته و فلسطین را در وضع کنونی اش از گروه نخست می شمارد. مقصود شرابی از استعمار مستقیم، وطن گزینی در سرزمین دیگران است؛ بدین گونه که یک کشور، کشور دیگری را به سرزمین خود ملحق می­کند، چنان که فرانسه با الجزایر و ایتالیا با لیبی و تازگی یهودیان با فلسطین انجام دادند.

استعمارگر می کوشد ساکنان اصلی را ریشه کن کند و بر املاک آنان چنگ افکند و آن ها را کوچ دهد و این همان سیاستی است که یهودیان در تعامل با فلسطینی ها در پیش گرفتند. و استعمار چه به طور مستقیم و چه در شکل غیرمستقیم، مفاهیمی مانند چیرگی و سلطه و بهره کشی و سرکوب و اشغال و استیلا را دارد. و لوازم و پیایندهای این ها که مراتب مختلف رد و وجوه و روش های متنوع مقاومت است. مبنایپیوند میان شرق و غرب و تعیین کننده روابط میان این دو قطب تمدنی بوده است. چرا که دخالت مستقیم بیگانگان که کشورهای عربی شاهد آن بوده اند، ریخت ها و شکل های متعددی داشته است .

به این ترتیب، می­توان انواع سلطه غربی را در مفهوم «استعمار» خلاصه کرد که خود به شبه استعمار و استعمار مستقیم شاخه می شود. شبه استعمار، سیطره زمان دار است که قدرت های غربی از رهگذر آن در پی تحقق اهداف اقتصادی هستند و استعمار مستقیم همان استیطان یا وطن گزینی است که هدف از آن نابودسازی ساختار اجتماعی و ریشه کنی یک جامعه بومی است. زیرا در دوره زمانی کوتاه دست ساکنان استعمار شده از املاک خود کوتاه و از ریشه های خود جدا و به مناطق دیگری از کشور (استعمارگر) کوچ داده می شوند تا در سایه لطف و عنایت قدرت اشغالگر قرار گیرند.

اما نوع دوم از سلطه غرب بر کشورهای عرب، استعمار غیرمستقیم است که در عصر کنونی رواج بیشتری دارد و با نام امپریالیسم شناخته می شود، که دنباله استعمار مستقیم است، اما تفاوتش با آن در ابزارها است، از آن رو که امپریالیسم، شرق را از راه جنگ اشغال نکرده و با استفاده از ابزارهای قدرت، ساکنان اصلی این مناطق را تحت سلطه خود در نیاورده است. بلکه با نفوذ مخفی، عرب ها را به وابستگی و تن دادن به سلطه مستمر غرب کشانده است. بدین ترتیب استعمار و امپریالیسم در اهدافی که برای دست یابی به آن اهداف، غرب، شرق را تحت سلطه خود درآورده و روابط دو طرف نیز بر همان مبنا شکل گرفته، با هم تلاقی می­یابند.

به این ترتیب به تعبیر هشام شرابی «امپریالیسم  بر خلاف استعمار  صرفاً کنشی ساده از کنش های انباشتی و اکتسابی نیست، بلکه حالتی تمدنی است که مبتنی بر تسلط و غلبه است و هدف آن به فقر و جهل کشاندن است.شرابی، غرب را به عنوان استعمار سلطه گر و منبع ترس و احتراز معرفی می کند و بر آن است . که هجوم استعماری غرب به عرب ها، آغاز نزاع میان دو طرف نبوده است، بلکه ریشه این نزاع را به جنگ های صلیبی برمی گرداند.

وی می گوید: خاطره صلیبی ها دوباره احیا شده و مسلمانان فراخوانده شده اند که برای دفاع از حق بسیج و تجهیز شوند و مفهوم جهاد مقدس بار دیگر احیا شده و چالشی که غرب طرح کرده، به علت مقایسه روشن آن با صلیبی ها، درون مایه مشخصی یافته است زیرا جنگ های صلیبی نقش مهمی در رنگ ایدئولوژی دینی بخشیدن به اشغالگران اروپایی داشته است که رابطه میان غرب و عرب ها را به سوی چالش دینی ای کشانده که هدف غرب از آن نابودی اسلام و مسلمانان و نشاندن ادیان دیگر به جای آن است. از این رو وی استعمار را هجومی تبشیری (میسیونری) مسیحی یهودی می داند که غرب می خواهد از رهگذر آن، انتقام خود را از صلاح الدین ایوبی بگیرد.

هشام شرابی معتقد است که اصلاح گران مسلمان، اختلاف دینی را بهانه ای برای بسیج توده ها بر ضد غرب قراردادند و کوشیدند تا با نیروی حافظه جمعی آنان بشورانند و جنگ های صلیبی را یادآوری کنند و آن را ریشه دشمنی غرب نشان دهند. به هر روی در نگاه گروه های گسترده ای از عرب های مسلمان عامل دینی، عاملی مهم برای مبارزه با استعمار بود. «جریان اسلام گرا چه در شکل اصلاحی اش و چه در شکل محافظه کار و سیاسی اش از زاویه ای ایدئولوژیک به تاریخ و غرب می نگریست.

از این رو دشوار نیست که اصلاح گرایان مسلمان را در قامت مدافعان اسلام در برابر تهاجم مسیحیان و یهودیان غربی ببینیم. اما شایسته توجه است که مواضعی که صلیبی بودن جنگ های غرب با عرب ها را ابراز می کند، در تلاش است تا از مفهوم تاریخی برای برانگیختن شور دینی ملت های مسلمان بهره گیرد. با این حال می دانیم که این دعوت در نسبت دادن ابعاد دینی به استمعار غربی، زیاده روی کرده است.

استعمار غربی و به ویژه یهودی از نگاه هشام شرابی تنها اتفاقی خارجی یا واقعه ای تاریخی نبوده . و بلکه حادثه ای مهم در زندگی شخص اش بوده است. به ویژه آن که انواع استعمار و زشت ترین آنها که استیطان بود . بر کشورش رفته است. «استمعار برای من امری حقیقی و محسوس بوده است. من از استعمار نفرت داشتم.چنان که همه دوستانم نیز. اما نفرت من از استعمار، افزون براین ریشه در تجربه شخصی ام به عنوان یک فلسطینی داشت.

بعد روشنگری تمدن غرب هیچ گاه نمی تواند اعمال تروریستی امپریالیسم غرب را که بعد انسانی ملت های مستعمره را لگدکوب کرده و از نقض حقوق انسان ها و به ویژه فلسطینی ها چشم پوشیده، پنهان نگاه دارد. از نظر او واقعیت این است که این دو وجه درهم آمیخته می شوند تا سیطره اروپایی را در طبقه نظام های خشن و ویران گری قرار دهند که فانون و سیزیر از آن سخن گفته اند. زیرا این نظام سلطه و سیطره پیاده نمی شود. مگر آن که منطق غیرانسانی اش را در حد اعلا در پی آن ببینیم.

بهره کشی، غالباً با استعمار رابطه مستقیم دارد و بلکه استعمار، زمانی استعمار است که بهره کشی را هدف نخست خود قرار داده باشد. زیرا استمعار با هر دو نوع آشکار و پنهانش، تنها در پی تثبیت مراعات منافع غرب و سیطره بر بیش ترین حد ممکن از سرزمین مستعمره به هدف استثمار (بهره کشی) و سلطه بر منابع آن است. از این رو در نگاه شرابی، استعمار در ردیف استثمار است.

هشام شرابی از وضعیتی که جوامع غربی به آن دست یافته اند احساس نفرت می کند، زیرا اگرچه این جوامع به سطح تمدنی و مادی ای دست یافته اند و به بالاترین سطوح زندگی دست یافته اند، اما نیروهای مادی اش را برای ایجاد نظام اجتماعی و اقتصادی ای که همچنان بر استثمار و سرکوب انسان است، به کار گرفته است: «غرب مدرن، مبتنی بر خشونت و استثمار است و آلوده به خون؛ و اگر غرب را با حجم کشتار و و یرانی ای که در عصر ما مرتکب شده است، بسنجیم، آن را وحشی تر و سرگردان تر از هر جامعه ای در تاریخ بشری خواهیم یافت.

زیرا غرب به ویژه در تعامل با عرب ها به اصولی که خود پایه گذاری کرده و در جوامع غربی اعمال می شود، وفادار نمانده است. صهیونیست ها در سایه حمایت غرب، روز به روز دایره حضور خود را در شهرک ها گسترش می دهند و زمین های مردم فلسطینی را مصادره می کنند و هرکس در برابر آنان بایستد خود و خانواده اش را در معرض شکنجه و اهانت و قتل قرار داده است.

وضعیت جهان عرب، زمانی که غرب استعمارگر وارد آن شد. در همه سطوح متفاوت بود. عرب ها تحت سلطه امپراطوری عثمانی که مالیات های سنگینی بر آنان وضع کرده و حاکمان ستمگر را به جانشان انداخته بود، به شدت آزرده بودند، اروپاییان، زمینه را برای ورود به نام رهایی بخشیدن مردم از دست «مرد بیمار» مناسب دیدند. اما به زودی رسالت مرد سه چهره (غرب) آشکار شد. فاتح مسلح، مبشر (مبلّغ مسیحیت) و در جست وجوی ثروت. و بی تردید برپایی حکومت های استعماری و شبه استعماری در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم. جایگاه زعمای قبایل و خانواده های تاجر سنتی را تثبیت کرد. غرب به جای این که به حمایت از مردم منطقه بپردازد . که به همین بهانه وارد شده بود. در جهت تثبیت مظاهر ضعف و اختلال اوضاع کوشید.

نتایج استعماری

استعمار و امپریالیسم غرب نتایجی فوری و نتایجی دراز مدت داشته اند. که نتایج دراز مدت آنها هنوز هم امتداد دارد و از نتایج فوری عمیق ترند. ساکنان اصلی منطقه در نظر استعمارگران فرانسوی و ایتالیایی وصهیونیست. تنها گردنه ای سخت برسر تحقق پروژه های استعماری اشان به شمار می آمدند . و در هر حال رفتار با آنان، بدون کوچک ترین توجهی به حقوق انسانی یا قومی و یا احکام قانون بود.

هشام شرابی میان کشورهای مستعمره و شبه مستعمره تفاوت می نهد، زیرا شیوه استعمار آن دو یکسان نبوده است. وی تأکید می کند که کشورهای مستعمره بیشتر از شبه مستعمرات مورد چپاول و استثمار قرار گرفتند زیرا کشوری که در معرض استیطان (وطن گزینی اشغال گران) قرار می گرفت. با بی رحمانه ترین رفتارهای تروریستی مواجه می شد که هدفش بیرون آوردن زمین از چنگ صاحبانش و الحاق آن به اراضی اشغالی بود.

استثمار در کشورهای مستعمره از دو عنصر تشکیل می شد.نخست، استیلا بر سرزمین و دوم گرفتن حق مالکیت از ساکنان اصلی. اما در کشورهای شبه مستقل، این فرآیند به صورت غیرمستقیم انجام می شد؛ با معاهدات تجاری یا فشارهای سیاسی و یا دیپلماسی توپخانه ای . اما ره­آورد دیگر استعمار از دیدگاه شرابی، تثبیت ساختار نظام قبیله ای و تعمیق شکاف میان تجار و زعمای قبایل از یک سو و دیگر شهروندان از سوی دیگر بود. استعمار با این شگرد از شکل گیری مخالفت طبقه مسلط جلوگیری و بلکه حمایت آن را جلب کرد . و جامعه عربی را در میان عقب ماندگی اش که سبب آن تضادفراگیر طبقاتی بود رها کرد. این وضعیت ساختار سنتی قدرت را از طریق تثبیت مالکیت در دایره زعمای قبایل و چهره های سرشناس تسهیل کرد . و در تمام کشورهای مستعمره که تن به سلطه بیگانه داده بودند، طبقه ای برتر پدید آورد.

مقوله «دیگری» کاربست های فراوان و دلالت های متعددی یافته است. در متون عربی اسلامی قدیمی، در تعبیر از رابطه مسلمان با پیروان دیگر ادیان مانند یهودی و مسیحی و… از این اصطلاح بهره گرفته شده است اصطلاح «دیگری» گویای اختلاف دینی ایدئولوژیک است و اساساً این واژه افاده معنای اختلاف و تفاوت را می کند. از این رو سخن از دیگری ضرورتاً اشاره به موجودیتی متفاوت از خود و دور از برابری و هم ذات پنداری دارد و همین اشارت است که دو گانه من دیگری یا خود دیگری را پدید می آورد. غرب اما نسبت به شخصیت و خود عربی اسلامی، فراوان در جای دیگری نشانده می شود.

شرابی در کتاب روشنفکران عرب و غرب پس از طبقه بندی و نقد و بررسی مواضع روشنفکران عرب نسبت به غرب نتیجه می گیرد . که نه سکولارها و نه اسلام گرایان، هیچ کدام در مواضع خود واقع نگر نبوده اند . و نگره اشان به غرب غالباً تحت سیطره ایدئولوژی ها و منافعشان بوده است. از این رو وی بر آن است که هیچ کدام از این دو جریان عمده موفق به تاسیس نگره ای انتقادی یا تحلیلی به معنای درستش نشده اند. نگره ای که حلی روشن و عملی برای مشکلات هویت و تاریخ و غرب ارائه کند.

ماهیت رابطه دیگری با من

هشام شرابی آزادی سیاسی ای که کشورهای عربی پس از استقلال سیاسی اشان از دولت های غربی به دست آورده اند نشانه رهایی عرب ها از سلطه غرب است را درست نمی داند و بلکه تاکید می کند که اگر بعد مادی را در سطوح نظامی و سیاسی و اقتصادی مبنا قرار دهیم درخواهیم یافت که تاریخ جدید ما با همه نقاط منفی و مثبتش، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، دست ساخته غرب است.

غرب با هژمونی مادی و قدرت تکنولوژیکی اش. نماد.نیروهای مسلطی شده که وضعیت «من» عقب مانده اقتصادی و ناتوان مادی در دایره وابستگی را رقم زده به گونه ای آزادی این «من» را فلج و حرکتش را در خارج از چهار چوب های ترسیم شده . (از سوی غرب) به شکست کشانده است . و وابستگی بر مجموعه نظام های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی عرب ها سایه افکنده و روندی فزاینده دارد . و پویایی و آزادی آنان را می مکد.

شرابی با نظریه اقتصادی مارکس و ماکس و بر هم داستان است که بر این باورند که نوسازی، بدون دست یابی به مرحله سرمایه داری ناممکن است و دوره سرمایه داری، دوره ای ناگزیر از دوران های تکامل جامعه است و سرمایه داری با صبغه انقلابی اش در نزد مارکس و یا صبغه عقلانی اش در نزد ماکس و بربه جایگزینی ساختارهای جدید در جای ساختارهای سنتی می انجامد.

شکوفایی سرمایه داری در غرب، در پدپد آمدن دگرگونی فراگیر سهیم بوده است . اما جوامع عربی نتوانسته اند به مرحله سرمایه داری برسند . و این وضع افزون بر اسباب و عوامل داخلی ای که دارد، عوامل خارجی هم داشته است. و آن تحمیل سلطه اقتصادی اروپا بر جوامع عربی است، که هدف یگانه آن تامین منافع غرب بوده است.

در نتیجه چنین تحمیلی، سرمایه داری وابسته در جوامع عربی شکل گرفت. بنا براین سیطره غرب به عنوان مرکزی صنعتی در نظام سرمایه داری، سبب شد تا غرب، دیگر کشورها را صرفاً پیرامونی حاشیه ای در شمار آورد. و بدین گونه چالش میان دو طرف به سود غرب رقم خورد. شکل گرفت. زیرا طرفی که تحت سلطه و سیطره قرار گرفت، برای تشکیل نظامی جهانی که در آن رابطه ای برابر میان «من» و «دیگری» برقرار می شد، وارد رابطه ای ناشناخته با غرب شد. اگر این رابطه برابر می بود .

توسعه طلبی سرمایه داری را متوقف و قانون بهره کشی (استثمار) را که لازمه رونق سرمایه داری جهانی است، باطل می کرد. پیام های اقتصادی سرمایه ای حاشیه ای در کشورهای عربی، ساختار اجتماعی ای را با خود آوردند که را وابستگی و عقب ماندگی را تثبیت می کرد و کلیدهای قدرت را به چنگ می گرفت.

شرابی، نام این طبقه اجتماعی را «خرده بورژوازی» می نامد و بر آن است که این طبقه از سویی زاییده نظام پدر سالار و از سوی دیگر زاییده نشانه های ظهور طبقه بورژوازی تمام عیار را دارد . و نه طبقه کارگر حقیقی را. بلکه طبقه ای بدقواره است که بخشی از ویژگی های این و آن را با هم دارد. زیرا از ادای وظایف بورژوازی سنتی (توسعه اقتصادی سرمایه داری) و وظایف پرولتاریای سنتی (دگرگونی ریشه ای) به یک اندازه ناتوان است و وابستگی و امپریالیسم، مانع رشد و شکوفایی این دو طبقه شده اند.

با توجه به فراهم نبودن شرایط مناسب برای شکل گیری و رشد بورژوازی به گونه ای همانند بورژوازی غربی خرده بورژوازی نقشی را بازی کرد که به بسط سلطه اش برکرسی قدرت و ایجاد مانع بر سر توسعه اقتصادی انجامید. در نتیجه بورژوازی، کارکرد و کار آمدی اش را از دست داد و تحت سرکوب قرار گرفت. چنان که طبقه کارگر هم کنترل شد. این وضعیت در نگاه شرابی، حرکت مدرنیته درونی را متوقف کرد و بلکه «شعله های انقلاب فرو مرد و جنبش وحدت عربی باز ایستاد و هم چنین جهان عرب در شکل نظام های فروبسته و متنازع خرد شد و فرو پاشید و جنبش تغییر خواهی و توسعه اقتصادی به مانع برخورد.»

خرده بورژوازی محصول اجتماعی طبیعی هژمونی ای بود که نیروهای غربی تحمیل کردند. این نیروها کوشیدند تا عرب ها را از روند نوزایی کنار بزنند . و همین وضع سبب شد تا آنان به چاله مدرنیراسیون (نوسازی) بیفتند و از روند مدرنیته (نوگرایی) عقب بمانند. از این رو خرده بورژوازی همان نقشی را ادا کرد . که امپریالیسم در دوران استعمار با تثبیت نظام پدر سالار و پذیرش ساختار پدر سالاری جدید که خرده بورژواها را به قدرت رسانده ادا کرد.

شرابی، وابستگی خود را به بورژوازی انکار نمی کند . و یاد می کند . از این که در خانواده ای ثروتمند بزرگ شده. که از رفاه برخوردار بوده، و فرصت تحصیل در دانشگاه امریکایی بیروت را برایش فراهم کرده است. چرا که تمام دانشجویان دانشگاه امریکایی بیروت از طبقه ثروتمند و یا دست کم طبقه متوسط بودند.

ما در میان ده ها هزار جوان هم نسل ملت خود، از آن گروه انگشت شماری بودیم . که امکان کسب دانش و فرهنگ عالی را یافته بودند. ما عادت کرده بودیم که در خانه های بزرگ سکونت کنیم و از زندگی، همان گونه که دلمان می خواهد برخوردار باشیم؛ چنان که معنای محرومیت را هم نمی دانستیم. گویی که خوشبختی حق طبیعی ماست. از کودکی یاد گرفته بودیم . تا با عینکی ویژه به فقرا بنگریم. گویی که فقر نیز بخشی از زندگی ما ولی بیرون از دایره آن است.

همانند کوخ . کپرهای پراکنده ای که پیرامون محله های شیک ما وجود داشت. گویی فقرا، انسان های بیچاره ای هستند که ما به آنان سرکشی می کنیم و از فقرشان دردمند می شویم، اما آنان به جهانی دیگر تعلق دارند.

هشام شرابی از انتقاد خرده بورژوازی آن هم با زبانی تمسخرآمیز باز نمی­ایستدو در مقام روشنفکری که سستی ارزش های بنیادین این طبقه را دریافته است .

می گوید: مهم ترین ارزش ها در زندگی طبقه اجتماعی ای که من بدان تعلق داشتم. جایگاه اجتماعی و نام خانواده و کرم تظاهرآمیز در مقابل مهمان بود.

به این ترتیب، آن نقشی که بورژوازی سنتی. (کلاسیک) در غرب ادا اکرد . و خود محرک توسعه اقتصادی سرمایه داری شد در این طرف. منتفی بود. خرده بورژوازی جوامع عربی. مبتنی بر وابستگی و عدم رونق و بالندگی اجتماعی و فکری و مانعی بر سر راه توسعه بوده و بلکه کارکردها و امتیازات خرده بورژوازی کلاسیک را نابود کرده.

رفتار عداوت آمیز غرب نسبت به جوامع عربی، در حد تحمیل وابستگی اقتصادی و اجتماعی محدود نشد و به تحمیل خود باختگی فکری و فرهنگی بر آنان از راه ترسیم سینمایی تیره از عرب ها امتداد یافت. غرب در یافته بود که تا زمانی که یک ملت، فرهنگ و تمدنش را که نماد شخصیت و استقلالش است. حفظ کند.نمی توان بر آن سلطه یافت از این رو غرب کوشید . تا فرهنگ عربی را به حاشیه براند . و اندیشه و آگاهی تمدنی اشان را تهیدست کند. این سیاست غرب منجر به ظهور موضع نژاد پرستانه فزاینده ای نسبت به عرب ها در اروپا و امریکای شمالی و تحقیر فرهنگی همه عناصر عربی و اسلامی شد.

شایسته گفتن است که هشام شرابی در مطالعات خود در باب رابطه غرب با شرق جدید از شرق شناسی غفلت ورزیده است . ادوارد سعید بر آن است . که شرق شناسی شیوه ای از اندیشیدن است که مبتنی بر تبعیض هستی شناختی (آنتولوژیک) و معرفتی (اپیستمولوژیک) میان شرق و غرب است. و به اختصار از نگاه از ادوارد سعید  شرق شناسی شیوه ای غربی برای سلطه و سیطره غرب بر شرق و به فرزندی گرفتن آن و در اختیار گرفتن حاکمیت بر آن است.

برتری مادی ای که دیگری به چنگ آورده و تفاوت موازنه قوا به سود غرب مسلط سیاسی اقتصادی و نظامی و دامن گستری فرهنگی اش، «من» عرب را واداشته تا خصوصیات فرهنگی اش را پنهان کند و به هم ذاتی با دیگری و نابود سازی خود ابداعی و بسندگی به نقل و ترجمه و مصرف ابداعات دیگران روی آورد تا جایی که این رابطه به رابطه ابداع کننده با مصرف کننده تبدیل شده است. این وضعیت به غرب اجازه داده تا منشا هر چیز ارزش مند و برتر و بلند شود و کار ما هم به جایی رسیده که غربی را دارای فطرتی متفاوت از فطرت خود و دیگر انسان­ها بدانیم.

خود کم بینی «من» دو گونه واکنش داشته است: نخست شیفتگی کامل تا درجه حقیر شمردن خویش و محکوم دانستن گرایش تمدنی غیر غربی اش، که در تلاش برای ظاهر شدن در حد و اندازه برابری با غرب و مباهات به پذیرش ارزش ها و الگوهای غرب و تلاش برای ایجاد پیوندی که ما را به غرب ربط دهد و بخشی از آن قرار دهد تجلی یافته است. در حالی غافل از آن هستیم که غرب که ارزش های آزادی و دموکراسی را در درون خود و با مردم خود در حد بالایی رعایت می کند، زشت ترین انواع چپاول و تارو مار کردن ملت های دیگر را دنبال می کند. «زیرا غرب برای ما ارزش انسان هایی دارای امنیت و منافع و اهدافی را قائل نیست . و هزینه ای که ما برای تامین منافع غرب و شکوفایی آن پرداخته ایم، بیچارگی و بدبختی و پس ماندگی مان بوده است.

هشام شرابی معتقد است که احساس کاستی در برابر دیگری به تند روی در واکنش می انجامد . و ایستارها نیز به تبع این تند روی، نادرست خواهد بود.  زیرا این واکنش ها یا جذب و هضم کامل در تمدن دیگری و تلاش برای تقلید از آن است که شگفت زدگی رشگ آلودی در برابر تمدن دیگری پدید می آورد . و رابطه میان دو طرف  به تعبیر ابن خلدون  اقتدای مغلوب به غالب در شعار و شیوه و دیگر احوال و اطوار خواهد بود و سبب این امر آن است که نفس آدمی همواره کمال را در کسی که بر او غلبه یافته است می­جوید.

واکنش دیگر، ایستار ستیزی جویانه و دشمنانه ای است . که به دستاوردهای «من» در گذشته، مفتخر و مباهی است، تا این که بدین وسیله وضعیتی برابر خلق کند که او را یکی از طرف های تمدن جدید قرار می دهد. هیچ کدام از دو واکنش یادشده.

به نظر هشام شرابی، به نگره ای روشن و ایستاری درست نمی انجامد. او به ضرورت رهایی از احساس و عقده نقص و دوری از سیاست در برابر غرب فرا می خواند. زیرا کلمه «دوستی» را تنها سیاست مداران عرب و برای فرانسوی ها و اروپایی ها و یا امریکایی ها به کارمی برند. در حالی که تعامل غربی ها با ما مبتنی بر منفعت است . و همین امر است .که تلاش هایی همانند. آنچه گفت و گوی عربی» اروپایی نامیده می شود . به شکست می انجامد.زیرا نگاه ها متفاوت است.

نظریه و جهان عرب

از نظر هشام شرابی، قواعد( نظری. علوم انسانی . اجتماعی.) اساسا محصول تجربه و تفکر غرب است . و حتی وقتی که این دانش بازتولید و بومی می شود. این نوع دانشی که جامعه عرب از خود دارد اساسا غربی باقی می­ماند. دانش پژوهی در جهان سوم مدرن از بنیاد یک دانش پژوهی اقتباسی است که در حال تولید و بازتولید دانش غربی است. این نکته­ی اخیر مدعای اساسی اسلام بنیادگراست و تاکید آن بر گسست از غرب و بازگشت به ارزش­ها و مقولات اسلامی (یا به عبارتی ارئه­ی تفسیر و دانش مستقل) را کاملا تبیین و روشن می­کند.

این موضع هشام شرابی به معنای دفاع او از دانش غربی نیست، بلکه به نظر او دانش پژوهی معاصر اساسا پدرسالارانه است به گونه­ای که دعاوی زن­سالارانه را یا طرد یا حذف می­کندو این دانش­پژوهی همهه آثار جدید یا متفاوت را به دیده­ی تمسخر می­نگرد و وانمود می­کند . که در پی خلق تنها قرائت صحیح است. که به این ترتیب قرائتها یا صحبح خواهند بود . یا غلط.

به این ترتیب او به نقد دیدگاه­های برخی از شرق­شاسان می­پردازد. از جمله این افراد آندره سرویر است که کتاب روانشناسی مسلمانان را به نگارش درآورده است.  رهیافت این کتاب پدرسالارانه است و در مشروعیت پژوهشی و تححقی و درستی تفسرش هیچ تردیدی روا نمیدارد.

پدرسالاری جدید عرب

 

نام یکی از کتاب­های مهم هشام شرابی پدرسالاری جدید نظریه­ای درباره تغییرات تحریف شده در جامعه عرب است. او در این کتاب ریشه­ها و نحوه­ی بازتولید پدرسالاری را در جوامع عربی توضیح می­دهد. و با بررسی نقد های مختلفی که به این جامعه و فرهنگ شده است . در نهایت راه حلی برای برون رفت از این شرایط ارائه می دهد.

وبر و پدرسالاری

 

وبر در تقسیم انواع نظامهای سیاسی 3 نوع نظام را شناسایی می­کند . و ویژگیها و خصایص آنان را برمی­شمارد: نظام سنتی. قانونی. فرهمند. ساخت و توزیع قدرت، ثروت، امکان تصمیم­گیری، بنیان مشروعیت، نظم و رابطه بین اعضا در هرکدام از این نظامها متفاوت از دیگری است. نظام سنتی بر مبنای ( مشروعیت . قدرت . سروری ) استوار است . که از زمانهای دور به رسمیت شناخته شده است. تقدسی که جای چون و چرا ندارد و تنها وارثان این تقدس و یا آشنایان به سنتهای مقدس حق مشروعیت سیاسی دارند.

به همین دلیل این نوع نظام به دوسته پدرسالار و پیرسالار تقسیم­بندی می­گردد. در نظام پدرسالار بنیان خانواده قدرت را در اختیار دارد و پدر ( در هر سن و وضعیتی) حق حاکمیت را داراست. اما در نظام پیرسالار این میزان سابقه حضور در جمع و آشنایی با سنن مقدس است که به فرد پیر (در حالت استعاری کلمه) قدرت حاکمیت را می­بخشد. وبر بطور مداوم شیوخ عرب را در جامعه اسلامی دارای چنین قدرتی می­داند. در این نظام سنت و وفاداری به آن تضمین کننده­ی بقای قدرت است و صاحب قدرت نه مافوق قانونی که سروری شخصی است که بر خدمه­ها حکومت می­کند.
هرچند که حاکم میتواند بر میل و حب و بغضهای شخصی بر کسی خشم بگیرد یا مجازاتی اعمال کند اما هرگونه خروج از خطوط رفتاری تعیین شده در سنت می­تواند برای او خطرناک باشد. حاکم از طریق واگذاری زمین یا اقطاع، هدیه یا مراحم ملوکانه که می­تواند شامل اجناس و کالاهای اغلب ضروری باشد. زیردستان خود را مورد تفقد قرار می­دهد . و از آنان حمایت مالی به عمل آورد. میزان مرحمت ملوکانه می­تواند قلوب زیردستان را به تسخیر درآورد و در صورتی که حاکم نتواند سیادت سنتی خود را به خوبی اعمال کند .
به عنوان پدری ناتوان یا پیری نابخرد در نظر گرفته می­شود. انقلاب بر علیه او انقلاب بر علیه نظام نیست . و تنها انقلابیون در جستجوی حاکمیعادل هستند .یا تلاش می­کنند . حاکم را به رعایت عدل و قواعد سنت وادار نمایند.

بطور مثال فرمان صادر شده در دشت مگناکارتا در انگلیس معروف به منشور کبیر در 1215 . میلادی در دوران جان لکلند پلانتانژت پادشاه انگلیس را می­توان چنین تلاشی بر شمرد. آن زمان که جان با تخطی از قواعد سنتی در حال به قهقرا بردن کشور بود . لردها با شورش خود او را وادار به تسلیم و امضای فرمانی کردند که تعهد به سنتها را توسط خود و تمامی پادشاه بعدی تضمین نماید.

بدین ترتیب حتی پادشاه نیز حق تخطی از سنتها را ندارد. در هرحال هرگونه شکستی در نهایت شکست پدرسالار یا پیرسالار تلقی می­شود. و می­تواند به برکناری او منتهی شود در حالی که تمام اعضای جامعه هزینه این شکست را متحمل می­شوند و باید برای جبران آن بکوشند. رابطه پدرسالار با زیردستان خویش رابطه مبتنی بر نوعی ( احساس تعلق. وظیفه. محبت .همخویشی) است . که باعث می­شود . تا زیردستان همچون حاکم وظایف خویش را به نوعی مقدس بدانند.

حقوق در جامعه سنتی همواره متقابل بوده است. خدمتگزار از سفره ارباب خویش بهره­مند می­شد. جایگاهی در خانه­ی او داشت و در برابر دشمنان از او محافظت می­شد اما در مقابل آن موظف بود از سرور خویش اطاعت کند. برای او بازو و جان خویش را به خدمتگذاری وادارد و بی­چشم­داشتی بیش از آنچه که که سنت مقرر کرده است برای او تلاش نماید. در این نظام اقتصاد مبنای عقلانیت صوری ندارد. آنچه که اهمیت دارد سنت است.

سنت کاشت محصولی خاص در زمینی خاص بدون آنکه اندیشیده شود آیا محصولی دیگر نتیجه­ای بهتر خواهد داشت یا خیر، مبادلات تجاری و شرایط صنوفی که تابع سنت بوده. و هرگونه خلاقیت در آن بدعت شمرده میشد . هبه­ها و صدقاتی که پرداخت آن مانع از انباشت سرمایه و کسب سود بیشتر می­شد اما مباهات، افتخار و حمیات معنوی به همراه داشت و تاکید بر مصرف بر مبنای نیازهای ضروری (که البته طبقه تن آسا همانطور که وبلن اشاره می­کند از این امر مستثنی بودند) که مانع از تولید بیشتر و ایجاد گردش مالی می­گشت، همه و همه موجب تدوام شکل اقتصادی این نظام می­شدند.

سقوط حکومت عثمانی پس از جنگ اول و تجزیه آن سنت خلافت را در جهان اسلام اهل تسنن مضمحل کرد. خلیفه عثمانی که هم پادشاه بود . و هم پیشوای مذهبی تبدیل شد به پیشوای مذهبی صرف در جمهوری ترکیه که آن مقام نیز کمی بعد منسوخ شد و از میان رفت. کشورهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا دچار خلاء قدرت شدند.

حملات منظم کشورهای اروپایی و ناتوانی قبایل کوچک و متخاصم یکدیگر که تنها به دلیل قدرت حکومت عثمانی در کنار هم می­زیستند تمامی این سرزمینها را به زیر یوغ استعمار برد. مصر. عربستان. جزایر جنوب خلیج فارس. فلسطین و عراق نصیب انگلیس. لیبی تحت تملک ایتالیا. سوریه. لبنان. الجزایر. مراکش و صحرای غربی نیز به زیر پرچم فرانسه درآمدند.

حاکمانی که نه از رگ ریشه این مردمان بودند.  و نه هم مذهب آنان و در نهایت همواره بیگانه تلقی میشدند. شکل گیری امپریالیسم غربی در این منطقه در این سالها آغازگر بازاندیشی روشنفکران عرب درباره­ی هویت و مسائل خویش شد. هشام شرابی نیز از جمله این روشنفکران بود که به ویژه پس از شوک ناشی از هجوم یهودیان و تاسیس اسرائیل به پژوهش و اندیشه در این باب پرداخت . که جامعه عرب چگونه جامعه­ای بود . که چنین به سادگی در سیطره جهان غرب غیرمسلمان قرار گرفت. او معتقد بود . که مشروعیت نظام حکومتی در میان اعراب بر مبنای مشروعیت سنتی  بوده است.

صاحبان سنت که پیران و پدران حاکم عرب بودند همچون پدرانی شکست خورده و ناتوان نتوانستند در برابر این هجوم باایستند و خانه و زمین را که منشا حکومت بود واگذار کردند. شکستی خفت بار از غربیان که حداقل چند قرن پیش تن به محاصره پایتخت فرهنگی خود وین داده بودند و اگر شارل مارتل پادشاه فرانسه در نبرد پواتیه مسلمانان را متوقف نکرده بود به حتم امروز همگی مسلمان بودند. جنگهای صلیبی نیز سالها قبل از آن به شکست مسیحیان انجامیده بود و پیش از آن نیز این مسلمین بودند .  که با فتح امپراطوریهای ایران و روم و همچنین شمال آفریقا غرب را به زانو درآورده بودند.
بدین ترتیب پدران با کفایت رفته و پدرانی نالایق بر سر کار آمده بودند. شرابی جزو نسل جوانی بود. که محزون از این شکستهای پیاپی به جامعه غرب هجرت نمود و در آنجا به مطالعه فرهنگ و دانش غربی پرداخت . او معتقد بود که نظام سیادت شیوخ در قبل از اسلام، پس از اسلام نیز در نظام خلافتی بازتولید شد.

هرچند که پیامبر تاکید بسیار بر آن داشت که : بهترین شما باتقواترین شما است . و یا قلوب شما با ایمان الهی به یکدیگر نزدیک شده است. و یا اینکه تمامی اعضای مدینه الاسلام با یکدیگر برادر و خویشاوندند و بدین ترتیب حصارهای قومی و قبیلهای همچون سنت سن و تابعیت از شیوخ در هم شکسته شد .

اما خلافت در واقع تکرار همان شیوخیت و بازگشت به نوعی پدرسالاری نو  بود. در اینجا وضعیت نظام سیاسی به نوعی سلطانیسم می رسد. سلطانیسم که همان حکومت موروثی پدرسالارانه است . همراه با دستگاه عریض و طولی دیوانی و کارمندانی است . که نه بر اساس شایستگی که بر اساس تبار و علایق شخصی حاکم بدین کار گمارده شدهاند.

کارمندانی که به نوعی زیردست محسوب شده . سه عامل آنان را به کار برای شخص حاکم وا می دارد. مشروعیت و قدرت حاکم. پاداش مادی و حیثیت اجتماعی. در این نوع از حکومت طبقات فرودست بطور عملی هیچ تاثیری بر تصمیم­گیریهای سیاسی ندارند و تابع اوامر ملوکانه­اند.

هشام شرابی با استفاده از گزاره­های وبر دربارهی حکومت پدرسالار معتقد است . نظام سیاسی امپریالیستی با همراه کردن طبقات زمیندار قدیمی و یا شیوخ عرب نوعی حکومت پدرسالارنه بوجود آورده است . که هرچند بر مبنای رسوم قبیله و شیخیت استوار است .

اما در عمل در جهت منافع سلطه¬ی خارجی عمل می¬کند. ماجرای لورنس عربستان و جلب حمایت طوایف عرب در نهایت به شکست عثمانی  و تشکیل حکومتهای عربی ختم شد اما حکومتهایی که قدرت خویش را تا 1971 . و خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس بطور مستقیم مدیون بریتانیا و توان نظامی آن کشور بودند.

تشکیل کشورهایی همچون امارات متحده و یا عراق و عربستان با دخالت مستقیم بریتانیا صورت گرفت و خاندانهای ( آلسعود. آلخلیفه. آل ثانی. آل­هاشم. ) و دیگران متحدان مشترک غرب نام گرفتند.

بدین ترتیب کشورهای عربی مذکور تابع نظامی هستند . که به صورت رسمی سلطنتی بوده و بر اساس نظام پدرسالاری اداره میشوند. انتخابات در بسیاری از این کشورها صورت تشریفاتی داشته یا بخشهای مهم اداری را در بر نمیگیرد. مجالس اغلب مشورتی هستند . و تاثیر خاصی بر تصمیمات ندارند.

کشورهای همچون سوریه. مصر. لیبی. تونس و یمن نیز هرچند به ظاهر دولت جمهوری دارند اما درواقع نظامی پدرسالار نیز در آنجا حاکم است که گهگاه همراه با کودتاهای نظامی موقت قدرت در آنجا جابجا میشود. خاندان اسد در سوریه. خاندان قذافی در لیبی. ارتش و خاندان مبارک در مصر و یا خاندان بن علی در تونس هرچند در انتخابات به پیروزی رسیده اند اما انتخاباتی که در پس انبوهی از تقلب، حذف رقبای جدی، خشونت و تهدید پوشانده شده است.

خاطرهی شکستهای پیاپی سیاسی نظامی اعراب از اسرائیل و مصالحه به ناچار با آنان که همراه با مهاجرت اجباری. فقر و از دست دادن سرزمینهای اشغالی بود. همواره ذهن شرابی را به خود مشغول نمود. شرابی معتقد بود که تنها راه گریز از چنین وضعیتی پایان دادن به نظام پدرسالاری است.

زیرا منافع صاحبان حکومت لزوماً با منافع عامه مردم در ارتباط نیست. بینش سکولار شرابی او را به سمت ایده تشکیل دولتهای مدرن مبتنی بر قانون هدایت کرد . و اعتقاد به این مسئله که تغییرات زیربنایی اینچنینی تنها راه نجات از بن بست سیاسی و اجتماعی است که کشورهای عربی بدان دچارند.

هشام شرابی اما توان جهت دهی دین اسلام را به عنوان عامل هویت بخش اعراب در نظر نگرفته است. مسئله­ای  که سالهاست در احزاب و ائتلافهای سیاسی و نظامی همچون سازمان کنفرانس سران کشورهای اسلامی، اخوان المسلمین، جنبش حماس، جنبش امل، جنبش حزب الله لبنان و طالبان با تکیه بر همین عامل به نوعی همبستگی دست یافتند که اتفاقاً مقاومت در برابر دشمنان را به عنوان وظیفه­ای شرعی در نظر می­گرفت. اتحادی که بر مبنای کلمه الله شکل گرفت و با مبنا قرار دادن فقاهت  مسائل فی مابین را حل کرد.

البته شرابی در مواردی با پیش­فرض­های ذهنی خود با اسلام برخورد می­کند. و در مورد اسلام و جریانات فکری اسلامی قدری غیر علمی و غیر واقعبینانه قضاوت می کند.مشکل بسیاری تحصیل کردگان غرب این است که همان ذهنیتی را که در مورد مسیحیت دارند در مورد  اسلام نیز به کار می برند. و عملکرد­های مذهبی گروه­های فعال سیاسی و اجتماعی را ریشه­دار در خود اسلام می­بینند.

هشام شرابی ریشه مشکلات و مسائل عربی را فرای اسلام مربوط به پدرسالاری و قبیله­گرایی­های دوران پیش از اسلام می­داند . اما از نظر او پس از اسلام همچنان ساختار پدرسالارانه باقی مانده است. مسئله اینجاست که شرابی با دیدی سکولار معتقد است که اسلام هر چند با ایده وحدت زیر (پرچم. دین مقدس .خدای واحد.) تفرقه­ ها را کمتر نمود . اما مذهب به دلیل ساختارهای تجویزی خود نمی تواند . ریشه های پدر سالاری را از ریشه نابود کند.

البته بر خورد او با مسلمانان کاملا ساده انگارانه نیست و گروههای اسلام گرا را از هم تفکیک می¬کند. او میان اسلام­گرایان سنتی. بنیادگرا. اصلاح طلب و حتی رادیکال تفکیک و تمایز قائل می شود و متفکرانی چون سید جمال اسدآبادی، عبده و کواکبی را از سنت گرایان دانسته و از بنیادگرایان نظیر اخوان المسلمین جدا میکند. اما در نهایت آنها را در یک دسته قرار داده و با اشاره محدود به روحانیت شیعه، اسلام گرایان را گروهی میداند که تاثیر به سزایی در جامعه عربی نداشتند که ریشه آن را به جای اینکه شرایط استعماری و استبدادی ببیند تا حد زیای به ضعف خود گفتمان­های اسلام گرایانه نسبت می­دهد.

هشام شرابی در مواجهه با اسلام به متن اصلی آن و به عنصر قدسی آن توجهی ندارد بلکه تنها دین را درون گروهها و  با کارکردهای اجتماعی آن بررسی می­کند. به این ترتیب مشکلات جامعه عرب در زمان خود را به گروه های اسلامی نسبت می دهد و با نگاهی سلبی و با نگاهی منفی به تاریخ عرب که گاه به نگاه شرق شناسان نزدیک می­نماید ریشه­ی مشکلات جامعه عرب را پدرسالاری می بیند. این در حالی است .که او در نگاه اجتماعی خود به کارکرد های پدرسالاری در جوامع گذشته توجهی نشان نمی دهد. و با تقلیل عوامل مختلف رکود اعراب به پدرسالاری از پیچیدگی شرایط بحرانی جامعه عرب معاصر خود غافل میماند.

انتقاد­های شرابی معطوف به همه­ی گروه­ها است و هدف او نقد گروههای مختلف تاثیرگذار است. هرچند او خود برای دورهای ناسیونالیستی فعال به شمار می رفت؛ اما ناسیونالیستها را هم برای جدایی از گفتمان جاری در جامعه زیر سوال می­برد. از نظر او روشنفکری به دلیل جدایی از واقعیت چه لیبرال باشد . چه مارکسیست چه پست مدرن نقد او ابطر است و تاثیری ریشهای در جامعه پدر سالار نخواهد داشت.

نظریه پدرسالاری جدید در کشورهای عربی

شرابی هم در توصیف خود از نظام سنتی از آن به عنوان پدرسالاری یاد می کند. و تغییرات آن در طول زمان را نه اساسی که ظاهری می داند. زیرا در هر حال این جامعه پدر سالا است . و گروه­های اقتدارگرای امروزی نیز صورت جدیدی از پدرسالاری هستند. اما مسئله اینجاست که شرابی در هیچ جای کتاب مستقسما به وبر اشاره می کند زیرا کار او بیش از هر پیز یک کار تاریخست و بر روی کشور­های عربی متمرکز است.در صورتی که وبر اصطلاح پاتریمونیالیسم را صرفا برای کشور­های عربی به کار نمی برد.

از نظر شرابی پدر سالاری به شکلی عام به جامعه سنتی اشاره دارد  که در هر جامعه­ای خصیصه ی متفاوتی به خود می­گیرد در حالی که واژه مدرن اشاره به توسعه تاریخی بی همتایی دارد که به صورت اصیل در اروپای غربی رخ نمود. از نظر شرابی در جامعه­ی عربی به جای اینکه ساختار پدرسالارانه تغییر و تیدیل یابد . یا واقعا نوسازی شود تها تقویت شده و در اشکالی ناقص و از ریخت افتاده، حفظ گردیده است.

پدرسالاری جدید نه واقعا مدرن است . و نه سنتی بلکه یک شکل بندی اجتماعی اجتماعی آنتروپیک است که به وسیله­ی یک طبیعت انتقالی و انواع خص توسعه نیافتگی مشهود در اقتصاد و ساختار طبقاتی و همنچنین. سازمان سیاسی. اجتماعی و فرهنگی آن مشخص می­شود.ویژگی اساسی روانیاجتماعی این نوع جامعه، چه محافظه کار چه مترقی، سلطه­ی پدر است . که خانواده­ی ملی و همینطور خانواده­ی طبیعی حول او سازمان یافته است. به این ترتیب بین حکمران و توده و بین پدر و فرزند تنها روابط عمودی وجود دارد.

از نظر شرابی دنیای عرب به لحاظ تاریخی  شاهد یک نوع از پدرسالاری نبوده است. بنیادی ترین آنها، به دلیل آنکه بنیان همه انواع بعدی شد،نوع نخستین یا اولیه(پدرسالاری قبیله­ای) یا ماقبل اسلامی اقتدار بود. و به دنبال آن، نوع پیامبر گونه­ی پدرسالاری اسلامی و خلیفه­های ارتدکس سپس خلافت در قاب امپراتوری اموی. عباسی ظهور کرد. که به نوع پدرسالارانه حکومت شکل یک دولت جهانی را داد. سلطنت، گونه­ای که در پی انحلال خلافت در قالب امپراتوری رخ نمود و تا قرن بیستم دوام آورد.

بنابر عقیده شرابی یکی از عواملی که گفتمان پدرسالاری جدید را تقویت می کند؛ زبان آن است. زبان گفتمان پدرسالاری جدید، عربی کلاسیک است، که در آن دانش (باورها، مفاهیم، اطلاعات بنیادین) و خود شناسی(شوه­های خویشتن فهمی، اطلاعات بنیادین) فرهنگ پدرسالاری جدید به شکل گفتمان فرمول بندی می­شود. یکی از برجسته ترین ویژگی های آنچه ما عربی کلاسیک ( فصیح) می نامیم. دوگانگی رادیکالی است. که بین زبان رسمی و محاوره ای روزمره است. از پیامد­های لین شکاف و بریدگی، تقویت تقسیم بندی­های اجتماعی سنتی و پنهان ماندن پایه طبقاتی و مادی مدرن اختلاف و ناهمگونی فرهنگی بوده است.

درباره­ی آینده نگاه شرابی خوش­بینانه و یا بدبینانه نیست. به نظر شرابی این امکان وجود دارد . که یک انقلاب بنیاد گرانه . در کشورهای عربی رخ دهد و جوهره ی جامعه پدرسالار جدید زنده بماند. به نظر او چنین انقلابی به صورت موقت رابطه­ی علیه امپریالیسم را قطع می کند. اما در نهایت نمی­توان ویژگی این نوع انقلاب و نتایج آن را پیش بینی کرد.

شرابی افق دیگر پیش روی جامعه عرب یک انقلاب سوسیالیستی.مائوئیستی است. اما این انقلاب بسیار بعید است زیرا با وجود اینکه. بسیاری از نظریه پردازان عرب متاثر از اندیشه چپ بوده­اند . اما طبقه ای که قرار بود از نظر تاریخی برای اجرای این انقلاب برگزیده شود فاقد ایدئولوژی و سازمان برای انجام آن است.

اما آنچه که پدرسالاری نو را واقعا محو خواهد کرد، آموزش، نوسازی و توسعه است.و تنها یک گفتمان دقیق و انتقادی می توان آگاهی خودسنج و تازه­ای را عرضه کند . و راه را برای امکان پذیری مدرنیته باز کند. هدف این نقد باید ابداع شیوه­های نو و واقع گرایانه­ی تئوری پردازی باشد. اهداف مبارزه هم نمی تواند بخشی یا فرقه­ای، یا به طور ایدئولوژیک محدود باشد بلکه باید عام و همگانی و به طور گسترده تصدیق شده باشد این اهداف کلی تا حد زیادی همان­هایی هستند  که توسط حقوق بشر بیان شده اند و در حقوق سیاسی کشور های عرب تایید شده باشند.

زنان. پدرسالاری و منتقدان

شرابی به توصیف جایگاه زن در ساختار پدرسالارانه عرب می­پردازد. از نظر او نظام پدر سالارانه جدید همیشه از نگاه محافظه­کارانه این مسئله را بررسی کرده است. تا اینکه دو نویسنده عرب به نام­های (نوال سعداوی . فاطمه مرنیسی .) به مسئله جایگاه واقعی زنان در جامعه عرب پرداختند. این جایگاه عموما در مقایسه با مرد نابرابر بوده و به انقیاد زن منجر می­شود.

هشام شرابی در ابتدای هر نقدی به بررسی آرای تحلیلگران آن حوزه می­پردازد. در مورد مرنیسی، او توضیح می­دهد . که خود این فعال حوزه­ی زنان با نحوه­ی طرح مسئله­ی زنان مخالف است. او در گام نخست اصار می­ورزد که برگشت به گذشته و سنت حاصلی به دنبال ندارد. هر بحث مرتبط با سنت خود شیوه­ای برای تحکیم سلطه سنت­گرایان است. در واقع پرداختن و خیال­بافی در مورد میراث فرهنگی جز به تقویت پدرسالاری نمی­انجامد.

از دیگر منتقدان زنی که هشام شرابی برآرای او بحث می کند. خالده سعید است. خالده سعید بر آن است که روشنفکران غرب شامل منتقدان چپ­را هنوز نسبت به مسائل اساسی که فمنیسم طرح کرده است غافلند. او در پرسش به اینکه چرا زنان شورش نمی­کنند. پاسخ می­دهد. که شورش بی فایده است . مگر آنکه یک مسئولیت و وظیفه باشد.شاهد این مدعا میزان زیاد خودکشی در میان زنان الجزایری به خاطر مخالفت با سیستم مردان است که هیچ پیامد و نتیجه­ای نداشته است.

به گفته­ی هشام شرابی خالده سعید همچون سعداوی و مرنیسی بر این باور است که آزادی زنان تنها از طریق تعامل اجتماعی کامل ممکن است. یعنی تا وقتی که جامعه رها از اولویت­ها و ایده­های تقدم مردان نسبت به زنان نباشد . و تا زمانی که ساختارهای جامعه مستعد ظهور و گسترش شخصیت مستقل زنان نباشد. فضایی برای آزادی و احترام برای شخصیت انسانی و دوری از تبعیض­ها و ستم­های ناشی از خاستگاه جنسیتی و نژادی ممکن نیست.

به نظر شرابی نظریه­ی فمنیستی در پی کشف ویزگی جزئیف متعهد و غیر جهانی چشم انداز مخالف است آن هم از طریق اثبات اینکه «گفتمان­های پدرسالار» بی طرف، جهانی و غیر قابل تردید نیست. بلکه پیامدهای مواضع سیاسی خاصی هستند که مردان آنها را اتخاذ کرده­اند. احتمالا بیشترین نقش نقد فمنیست در تحکیم یک ضد پارادایم کاآمد. از توانایی آن بای روشن کردن چیستی محض دانش قدرت مدرسالار ، غربی و وحدت حوزه­های سرکوب و کنترل آن مشق شده است. این حوزه­ها شامل (طبقه. نژاد . جنسیت .) و ساختارهای متناسب با ان یعنی سرمایه­داری امپریالیسم و پدرسالاری است. بنابراین برای مثال انچه روشنفکران منتقد عرب در غرب به عنوان شرق شناس با آن مواجه می­شند. منتقدان فمنیست آن را به مثابه زن گریزی تجربه میکنند .

هشام شرابیگفتمان­های فمنیستی و غیر غربی را موازی میبیند. زیرا هر دو موضع نسبت به گفتمان مسلط غربی بیگنه هستند. گفتمان فمنیست نسبت به مردان و گفتمان غیر غربی نسبت به گفتمان غربی غالب. عموما گفتمان غرب محور مردسالار در فعالیت­ها و پیش فرض ­های نگفته­ی خود، مخالف دعاوی فمنیستی و ادعاهای انتقادی غیر غربی است. این گفتمان سرسختانه به بی ارزشی هر دو موضع اصرار دارد.

خود هشام شرابی زنان را در خانواده یکی از تسهیل کنندگان پدرسالاری می­داند.زیرا قدرت پدرانه چه در خانواده و چه در جامعه جز با حمایت­های اعضای دیگر نمی ­تواند جلو رود. از این رو در خانواده زنان همیشه شرایط را رای پذیرش کل خانواده از پدر فراهم می­نمایند.
به نظر هشام شرابی چون  نظام خانواده شبه خدایگانی، حمایت و منافع مادی فرد و گروه، از جمله پایین ترین اعضای گروه را تامین و تضمین می کند و حس هویت و انسجام و همبستگی را در گروه تقویت می نماید؛ پس وساطت به طور توسعه یافته در درون خانواده نه تنها فرد را در پذیرش تفوق اقتدار رسمی جامعه پذیر می­سازد بلکه همچنین فرد را از لحاظ نحوه برخورد با آن تربیت می کند. در این شرایط بچه از طریق وساطت مادر. عمو. یک چهر مورد احترام نزدیک به خانواده در می یابد که علیرغم ناتوانی و بی یاقتی فرد، او می تواند در نظام قدرت موجود عمل کند.

اما از طرف دیگر انقلابی­ترین گروه از میان همه­ی گروه­ها به طور بالقوه جنبش زنان است. اگر قرار باشد تغییرات دموکراتیک رادیکالی صورت بگیرد آزادسازی زنان در راس آن قرار دارد. حتی در کوتاه مدت جنبش زنان چاشنی انفجاری است که جامعه­ی پدرسالا جدید را از درون منفجر خواهد کرد. این جنبش اگر مجال رشد و شکوفایی بیابد سپری دائمی در برابر واپسگرایی پدرسالارانه و سنگ بنای مدرنیته­ی آینده خواهد شد.

اما این امید شرابی به انجام نرسید. هرچند در کشورهای عربی خواسته­های دموکراتیک مطرح شد . و اصلاحاتی صورت پذیرت ولی این تغییرات همراه با بهبود وضعیت زنان در این کشورها نبود. هرچند در جنبش­های اسلامی خاوریانه زنان همواره حضور داشتند .

اما از طرفی رهبری و سارمان­دهی را بر عهده نداشته و به واسطه­ی خویشان خود به عضویت احزاب در می­آیند. از طرف دیگر نیز خواسته­های زنان به صورت مستقل بیان نشد. نشانه های عقب گرد تاریخی و کاهش حقوق زنان پس از پیروزی انقلابیون در مصر و لیبی دیده شد.

در مصر پیش از پیروزی انقلاب قانون اساسی از کسب 64 .  کرسی پارلمانی توسط زنان حمایت می نمود .اما امروز تنها اجازه داده شده . تا هر یک از احزاب سیاسی حداقل یک نامزد زن را در فهرست انتخاباتی خود معرفی نمایند. مصطفی عبدالجلیل رهبر شورای موقت انقلابی لیبی نیز در اولین سخنرانی خود پس از سقوط قذافی اعلام داشت که از این پس تمامی قوانین مغایر با شریعت اسلامی لغو شده و قانون چند همسری که توسط قذافی ممنوع شده شده دوباره احیا می گردد پس از آن صدای فریاد شادی مردان لیبیایی و جشن آنان با تیراندازی هوایی شنیده می شد. پس می­بینیم که تغییرات انقلابی که البته شرابی به آن خوشبین نبئد نتوانست به بهبود زنان کمک کند . و خود زنان نیز به نیرویی در این عرصه دست نیافتند بتوانند تاثیر گذار باشند و ساختاری که شرابی آن را پدرسالاری می­نامد .  همچنان خود را بازتولید می­کند.

بنیادگرایی

بنیادگرایی به معنای بازگشت به اصولی است که معرف یا اساس یک دین است. اصول بنیادین دین به خاطر غفلت پیروان آن به کنار گذاشته شده­اند . و به واسطه­ی سازش و بی توجهی از بین رفته­اند به گونه­ای که از دید گروه بنیادگرا، تعریفی که جامعه­ی مذهبی خود دارد . بیگانه با اساسا مخالف دات آن دین است. این اصطلاح خود از نام چهار جلد کتاب که تحت عنوان اصول بنیادین در سال (۱۹۹۰) منتشر شد .گرفته شده‌است.

این کتاب‌ها از سوی انستیتوی انجیل لوس آنجلس. که اکنون دانشگاه بایولا نام دارد. منتشر شده. و توسط آر. ای. توری که. یک کشیش وابسته به انستیتوی انجیل مودی در شیکاگو بود ویرایش شده‌است. این کتابها انتشار مجدد مجموعه مقالاتی بودند . که از طریق نامه برای هر کشیش در ایالات متحده ارسال می‌شد. به این کتابها اصول بنیادن گفته می‌شد چراکه از تمامی مسیحیان می‌خواست که اصول بنیادین خاص نظیر بکرزایی و قیام جسمانی عیسی را قلبا تأیید کنند. این مجموعه مقالات معرف جدال بنایدگرایان و نوگرایان” بود که در اواخر ( قرن . ۱۹) در درون کلیسای پروتستان ایالات متحده بوجود آمد و با همان آب وتاب در سال‌های  دهه (۱۹۰) ادامه یافت.

اما بنیادگرایی اسلامی پس از فروپاشي شوروي و جنگ سرد بسيار مرسوم شده است جنگ سردي كه بر پايه تجديد هويت‌هاي منطقه‌اي كه بر قوم و مذهب تأكيد دارند، استوار شده است اين به طور مشخص تهديدي جدي براي اثبات بين‌المللي تلقي مي‌گردد. بنيادگرايي اسلامي با توجه به نقشي كه در برابر نظام بين‌المللي پايه‌ريزي شده غرب ايفا مي‌كند به عنوان يكي از منابع اصلي خطر شناخته مي‌شود. اگرچه اكثر 1/1 ميليارد مسلمان دنيا كه به اسلام وفادارند خارج از منطقه خاورميانه و شمال آفريقا (MENA) زندگي مي‌كنند، اما سياسي شدن اسلام و ظهور بنيادگرايي اسلامي بيشتر با خاورميانه شناخته مي‌شود.

بنیادگرایی اسلامی به خصوص بعد از( 11. سپتامبر ) و با گروه القاعده شناخته شد. هرچند طالبان و گروه نظامی القاعده خود توسط آمریکا در مقابل روسیه تقویت شده بودند . به نیرویی تبدیل شدند که آمریکا در مقال خود می­دیدند. این نیروی بنیادگرا که توانسته بود با حمایت آمریکا و برخی سرمایه­دارن عرب به قدرت برسد.  هر چه بیشتر در مرد نفوذ کرده  و توانست با قدرت (اقتصادی. سیاسی ) ایدئولوژیک خود به نیروی فشاری در منطقه تبدیل شود.

هشام شرابی بنیادگرایی را محملی برای جذب متفکران عرب و آرامش دهنده­ ی توده ­ها می داند.پایگاه طبقاتی بنیادگرایان، خردهبورژوازی است. تحت شرایط وابستگی و اشغال استعماری. نه بورژوازی و نه طبقه­ی کارگر هیچیک نتوانستند به صورت طبقات اجتماعی تمام عیار توسعه یابند. به طوری که قادر به بدست گرفتن کنترل سیاسی و تعیین جهت­گیری تغییرات اجتماعی باشند بنابراین ظهور خرده بورژوازی برای نخستین بار شکلگیری یک جنبش توده­ای را میسر ساخت به گفتهی شرابی بنیادگرایان در صدد براندازی حکومت­های فاسدند و پی ریزی حکومت منحصر به فرد اسلامی را دنبال می کنند.

روندی که در کشورهای عربی امروزی دیده می­شود همانطور که نتایج انتخابات در کشوری مانند مصر نشان می دهد گروه­های سلفی همواره قدرت داشته و حامیان زیادی را نیز میان مردم داشته­ اند. در تمام کشورهای عربی بنیادگرایان نفوذ داشته ­اند. و این نشان می دهد . آنچه که شرابی پدرسالاری جدید می­نامد  همچنان و شاید به قوت بیشتری خود را بازتولید می­کند.

نویسنده :فائزه کثیر .بهروز اشرف سمنانی